خواب...
سلام پسری! الان که دارم این پست رو میذارم شما خوابیدی! امروز به همراه مامان جون و مامانی رفتی خونه خاله مامان و کلی اونجا بازی کردی منم طبق معمول نشد که باهاتون بیام ایشالله خودت که بزرگ شدی حال این روزهای منو درک میکنی نفس! فردا میخوایم بریم مهمونی خونه عمو مامان و البته عمه بابا دونه دونه بچه ها ازم می پرسن که شما میایی یا نه ؟ همه دلتنگ شدن برات و دوست دارن زودتر ببیننت و فردا وظیفه خطیر مواظبت از تو افتاده گردن من راستی بردیمت دکتر چشم گفت مجرای اشکت تنگه و از هر 4بچه یکی اینجوری میشه ولی جای نگرانی نیست ایشالله که تا 6ماهگیت خوب میشه از شیرین کاری...