امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

♥شاهـــزاده آبـــــــانی مــــــن♥

گردش با مامان

امروز صبح هوای خیلی خوبی بود بخاطر همین به همراه مامان یه گردش دو نفره داشتی.. که بهت خوش گذشت!     پارک سنگی:         خرید برای مراسم شب تاسوعا (میخواستم پست قبل بذارم که جا موند)             ...
13 آبان 1394

اولین ماه محرم

روزها از پس هم میگذرن و ما شاهد بزرگ شدن ثمره ی زندگیمون هسیم روزها میگذرن و تو شیرین و شیرین تر میشی و البته شیطون تر  روزهایی که سپری شد اولین ماه محرمت رو تجربه کردی  فکر میکردیم شاید شنیدن  صدای طبل یا عزاداری ها  اذیتت کنه و باعث ترست بشه اما خیلی خوشت اومده بود  کاروان عصر عاشورا با دیدن سوزوندن خیمه ها و اسب و ... ذوق میکردی و ما هرچه سعی داشتیم جلوی دست زدنت رو بگیریم بی تاثیر بود  پنجمین دندونت هم کاملا بیرون زده + سرماخوردگی جزئی که برات پیش اومد    جدیدا کاری برات انجام میدیم مثلا بهت خوراکی میدیم یا بیرون که می بریمت اگه خوشت بیاد ...
10 آبان 1394

شیطنت هات در آستانه ی 11ماهگی

شیطون بلای من سلام! این روزها که گذشت پر از اتفاق های خوب در کنار تو بود دوتا دندون دیگه ت هم به فاصله ی سه روز از هم    بیرون زد ! این مدت خیلی سرمون شلوغ بود عروسی دختر عمه مامان بود اثاث کشی خونه ی شما و کلی اتفاق دیگه تو اثاث کشی سعی داشتیم که تو خیلی کم اذیت بشی برای همین یا تو ماشین خواب بودی یا همراه من بودی  حسابی بهم دیگه عادت کرده بودیم دست از شیطنت بر نمیداشتی یه لحظه که ازت غافل میشدم سمت پریز  برق میرفتی و با ذوق کنارش جیغ میکشیدی وقتی هم من به سمتت می اومدی به سمت پریز برق های دیگه میرفتی تمام راه هایی که باعث میشه بری پشت تلوزیون رو بستیم اما امان از دست...
16 مهر 1394

10ماهگی

سلام پسری ناز ما! حالا دیگه ده ماهت شده حالا ده ماه که حس ناب مادری به مامانت القا کردی در دهمین ماه زمینی شدنت  تونستی بابا رو به زبون بیاری و گاهی هم به مامان میگی ماما! بودنت داشتنت حس زندگیه خیلی خوش حالم که داریمت  خداروشکر که کنار ما هستی . ده ماهگیت مبارک نازدونه ی من ...
21 شهريور 1394

در آستانه ی 10 ماهگی

شیطون خاله سلام!   این پست عکسای جامونده از این ماه و ماهای قبل+ عکس آتلیه ت که البته یه سری از عکسا مونده        عکسای آتلیه          این جا هم با دایی  جون بازیمون گرفته بود        خرید با بابا جون          ...
12 شهريور 1394

نه ماهگی

زبل خان من سلام! شیطون شدی غیر قابل مهار حتی نمیتونیم میوه یا چایی بزاریم زمین به شدت کنجکاو شدی گوشیامون از دست در امان نیس دایی گوشیش رو میذاشت زیر میز یا مبل اما تا میدیدی از اون سر خونه می اومدی و گوشیو میخواسی عاشق بوس کردن هاتم من ینی نفس منی اخه تو  بهت میگیم امیر بوس کن بوس میکنی  بوس که چه عرض کنم کل صورتمون رو خیس میکنی   خوب غذا نمیخوری و حسابی بازیگوشی میکنی ما باید دنبالت باشیم تا غذا بخوری عاشق ترانه های جناب خانی وقتی گریه میکنی برات میخونیم میخندی و ساکت میشی چند روزی رو پیشتون بودیم که حسابی خوش گذشت یه سر رفتیم بوستان باراجین که عکساشو با پست بعدی میزا...
28 مرداد 1394

در آستانه ی 9ماهگی

قند عسلی سلام یه فرشته کوچولو دیگه به خانوادمون اضافه شد مهدی جون پسرعمه مامان زمینی شدنت مبارک عزیز دل بریم سراغ امیر آقا ماشالله روز به روز شیطون تر میشی از ترس اینکه با وسایل برخورد نداشته باشی بعضی جاها رو پشتی   گذاشتیم و بیشتر سیم برق و وسایل رو از دید تو خارج کردیم اما امان از دست تو    نمونه ش تو این عکس که شارژر رو دیدی و خودت رو میخوایی به اون برسونی     تقریبا به طور کامل روی پاهات می ایستی و از هر چیزی مث یخچال و میز و مبل کمک میگیری  تا سر پا بایستی و مشتاقی برای حرکت کردن بلا شدی سرفه که میکنی و ما نازت میدیم و لوست میکنیم و میگیم ای ...
17 مرداد 1394

شیطنت به سبک امیر مهدی

ناز دار خاله سلام! الهی فداتشم که انقد شیرین شدی عزیز دل کارهایی که میکنی به حدی بامزس که خیلی خودمون رو کنترل  میکنیم نخوریمت   تازگی ها یاد گرفتی که بوس کنی و من و مامان رو بوس میکنی  خودت به سمتمون میایی و لبات رو رو صورت  میذاری     تقریبا چهار دست و پا رفتنت هم بهتر شده و میل داری که راه بری و همش دستامون رو میگیری که راه ببریمت.   اون روز تو آشپزخونه خونه مامان جون بدون هیچ کمکی خودت برای چند لحظه ایستادی و کلی خوشحال بودی   جدیدا هم که عاشق اتو شدی هر کجا که قایمش میکنیم بازم پیداش میکنی!   یه کفگیر هم همیشه دسته  اخ...
11 مرداد 1394