امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

♥شاهـــزاده آبـــــــانی مــــــن♥

عکس!

سلام شازده کوچولوی من! بعد از مدت ها دارم پست میذارم برات مشکلی برای کامپیوتر پیش اومده بود و تازه رفع شده! چون عکس خیلی زیاد مونده ترجیحا این چند پست رو فقط عکس میذارم ازت! +دوتا مروارید کوچولوت در اومد و اما چون برخورد شد به شبای قدر نشد برات جشن بگیریم خیز برمیداری برای چهاردست و پا و تلاش میکنی و گاهی هم یه حرکت های کوچیک داری + یه کوچولو هم  به حرف اومدی مثلا وقتی میخوایم بهت غذا بدیم با تعجب و خنده نگاهمون میکنی میگی : مـــــه ؟ و امثال این ! شیطونی هات هم حد نداره موقع غذا همش وسط سفره ای و کل سفره رو بهم میریزی !   بریم سراغ عکسا: با امیرحسین جون پسر عموت ک...
17 تير 1394

روزای خوب

قند عسلی سلااااام! شرمنده بابت تاخیر در پست ها عزیزم! پس فردا کنکور دارم ایشالله بعد از اون زود به زود آپ میکنم برات! هفتمین ماهگردت هم مبارک باشه شازده کوچولوی من! دیگه بدون کمک میشینی ! شیطون شدی و البته کنجکاو! عاشق تبلیغات شبکه آی فیلم الخصوص لوسی هسی و در هر شرایطی که باشی باید اونو نگاه کنی! یه چیزایی هم به زبون خودت میگی مثل آه و اوه  و به و .... دوست داری بایستی روی پاهای خودت  ! امروز یه کم بی حالی و علامت های دندون در اوردن هم دیده میشه ! ایشالله به راحتی این مرواریدهات بیرون بیاد شاه پسری... حموم کردن رو خیلی دوست داری و اصلا گریه نمیکنی عزیز ...
21 خرداد 1394

ماهگرد ششم

سلام شازده کوچولوی من... به نیم سالگی رسیدی... +واکسن این ماه حسابی اذیتت کرد و چون سرما خوردگی جزئی هم داشتی بیشتر تب کردی و خوب شیر نمیخوردی و مجبور شدیم بریم دکتر دکتر هم گفت آقا کوچولو میخواد دندون دربیاره شروع به غذا خوردن هم کردی عاشق ماستی +چایی  نشد برای ماهگرد شیشمت جشن بگیریم به خاطر مریضی و ... که برات پیش اومد ایشالله که بدون دردسر مروارید های خوشگلت هم دربیاد  شرمنده بابت پستی که خیلی دیر گذاشتم ! ایشالله بعد از امتحانات بیشتر برات پست میذارم! سلامت باشی همیشه عزیزم دو روزی که مریض بودی خونه خیلی ساکت بود و اصن صفا نداشت  هیچوقت اذیت شدنت رو ن...
25 ارديبهشت 1394

عکس...

سلام عزیز دلم! این پست  هم بیشتر عکسه ینی اینقدر شیرین کاریات زیاده که یادم نمی مونه... کم کم  داری سینه خیز رفتن رو یاد میگیری اما روی بالشت فعلا! بیرون رفتن و دیدن بازیا بچه ها رو خیلی دوست داری بچه ها هم تو رو خیلی دوست دارن غیر ممکنه جایی بری و عاشقت نشن تو خیابون پارک و بیرون عزیز دلی دیگه این عکسا هم دفه قبلی که رفته بودی پارک مامانی برام فرستاده  بریم سراغ عکسا:               ...
4 ارديبهشت 1394

عکس ماهگرد پنجم

سلام زبل خان! ببخشید اگه دیر به دیر به وبت میرسم واقعا این مدت سرم شلوغه میدونم خیلی دیرشده ولی امروز بالاخره عکس های ماهگردت رو آپ کردم اونم نه همش بازم عکس هست اونا رو پست بعد میذارم برات حسابی به بودنت تو این مدت عادت کرده بودیم ... نمیخوام تو این پست زیاد بنویسم ترجیح میدم فقط عکس باشه! پنج ماه که حضور تو باعث شادی ما شده 5ماه که تو فرشته آسمونی به زندگی ما اومدی و بهش نور صفا بخشیدی ... عاشقانه دوست داریم زیباترین معجزه خداوند!    بریم سراغ عکسا:   جشن ماهگردت:   تعجب نداره فداتشم دوربینه بخداااا     دلبری برای م...
31 فروردين 1394

روز مادر+ پنجمین ماهگردت

      من بدهکار توام ای  مادر      همه جانی که به من بخشیدی         لحظاتی که برای امن من جنگیدی             و بدهکار توام عمرت را                روزهایی که ز من رنجیدی                       اشک  ها دزدیدی، و به من  خندیدی   من بدهکار توام ای مادر!     &...
20 فروردين 1394

اولین پست سال 94

سلام ناز دونه ی من ! امیدوارم که سال جدید بهت بسازه نفسی... پارسال همین موقع ها بود که تب و تاب مادر شدن رو مامانی احساس کرد... و حالا امسال تو رو تو آغوشش داره ! خدارو هزاران بار شکر به خاطر داشتن فرشته ی زیبایی مثل تو اولین سفرت شمال شهر زیبای تنکابن خونه آقاجون (بابا برزگ مامان)بود  قبل از سفر حموم رفتی ینی اولین حموم عیدت   تو مسیر بیشتر خواب بودی زمانی هم که بیدار میشدی با اشتیاق فضای سبز اطراف رو نگاه میکردی! تو این مدت حسابی شیطون شدی کاملا به شلوغی عادت کردی ! آقاجون و خانوم جون با دیدنت حسابی ذوق کردن  و تو هم اونا رو خیلی دوست داری و به تموم کاراشون عکس العمل ...
10 فروردين 1394

چهارمین ماهگرد

سلام امیرمهدی جان! دیروز واکسنت رو زدی خداروشکر مشکلی نبود- و یه کم تب داشتی دیشب و رفتی دکتر -بابایی به خاطر شما سرکار نرفت تا کنارت باشه! چهارمین ماهی هم که کنار ما هسی تموم شد و بازهم خدارو هزاران بار شکر که  تو رو داریم زیباترین اتفاق امسال که با اومدنت کلی خوشی به زندگی ما اومد  اولین عید نوروز رو با تو تجربه میکنیم و قراره اولین مسافرتت رو بری اون هم شمال .خونه بابابزرگ مامان عاشق دوربینی وقتی میخوایم ازت عکس بگیریم خیره میشی به دوربین مخصوصا اگه با دوربین جلوی گوشی باشه یا روبروی آینه! کاملا ما رو میشناسی وقتی بغل بقیه میری و گریه میکنی و من یا مامان جون و دایی بغلت میکنیم خودت  ر...
22 اسفند 1393

عروسی...

سلام پسری! دیگه کم کم داره سه ماهت هم تموم میشه تو این یک ماه گذشته خیلی چیزا یاد گرفتی میتونی وسایل رو  تو دستات نگه داری با دستات بازی کنی برای خودت میخونی عاشق پنگولی اون روز همچین ذوقی براش میکردی  که دلمون برات غش میکرد!! پنجشنبه باید واکسن بزنی امیدوارم که مشکلی پیش نیاد برات عشق خاله! هفته گذشته عروسی پسر عموی مامان بود که شما طبق معمول پسر خوبی بود و مامان رو اذیت نکردی.. تو مسیر چنان با علاقه به خیابون ها و جاده و ماشینا نگاه میکردی و برات جالب بود. اینم عکسات: اینجا توماشین که داشتیم میرفتیم تالار   اینجا هم بغل عمه مامانی که خیلی تو رو دوست...
18 اسفند 1393

گردش...

سلام پسری! این ماه باید واکسن بزنی ما خیلی نگرانیم تا میایی جون بگیری سر و کله این واکسنا پیدا میشه! ایشالله که بی دردسر این واکسن رو هم بزنی! اون روزی منو مامانی باهم رفتیم بیرون و چون هوا خوب بود دلمون نیومد تو رو نبریم و کلی لباس تنت کردیم و باهم رفتیم تو کل مسیر ساکت بودی و با هیجان مردم رو نگاه میکردی و فک میکنم که خوشت اومده و بهت  خوش گذشته ... اینم سه تا عکس از اون روز گلکم                       ...
10 اسفند 1393