در وصف شیطنت های امیر مهدی
سلام عزیزدل
این چند وقت مریض شده بودی و اصلا دل و دماغی نداشتم که بیام و وب رو برات آپ کنم
هم زمان با این سرما خوردگی که حسابی از پا در اورد عفونت گوشت و دندونت کامل از پا انداختت
و حتی نزدیک بود که بیمارستان بستری بشی
خداروشکر که الان بهتری هرچند خیلی لاغر شدی
اما از اینا که بگذریم حسابی شیطون شدی و کلی هم عشوه و ناز و ادا از خودت داری برامون
با هر شعری که برات میخونیم هم یه جور ناز میایی برامون گاهی چشمات رو می بندی و م چرخی گاهی
خودت رو پرت میکنی تو بغلمون
وقتی کار اشتباهی میکنی و دعوات میکنیم نه تنها به دعوای ما اهمیتی نمیدی بلکه سرت رو بالا پایین میکنی
و سر ما غر هم میزنی
عاشق این کابینت ها و خالی کردنشون و نشستن داخلشون هستی
گاهی یه جاهایی میری که از اونجا نمیتونی بیرون بیایی دیشب بین تخت و میز کامپیوتر چنان خودت رو جا کرده
بودی که نمیدونستیم بخندیم یا بیاریمت بیرون
وسیله ها رو پنهونی بر میداری و فرار میکنی میایی تو اتاق در کمد رو باز میکنی میری داخل کمد
و با اون وسیله یا خوراکی یا هر چیزی که هست یا بازی میکنی یا خراب کاری
روز یه بار باید این جاروبرقی رو بیاری وسط روشن کنی و جارو بکشی
به شدت بد غذا شدی به زور غذا میخوری
صبحانه که خیلی کم پیش میاد درست بخوری
جدیدا از اب و حموم هم میترسی و با گریه از حموم بیرون میایی
این چن روز که کنارت بودیم حسابی بهمون خوش گذشت اصلا دلم نمیخواست امروز از پیشت برم
نازدونه ی من همیشه سالم باشی و با خنده هات زندگی ما رو زیبا کنی