امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

♥شاهـــزاده آبـــــــانی مــــــن♥

روزای خوب

سلام شیطونک من! روزای یکسالگیت رو با شیطنت هات سپری میکنی تو همه ی کارا دخیل هستی از کمک به مامان  و خالی کردن کابینت ها و ضربه زدن به تلوزیون و کنترل زبون بسته.. تو راه رفتن هم خیلی پیشرفت کردی و تقریبا به طور کامل تعادل داری  یه چیزایی هم با زبونت شیرینت میگی کلماتی مثل : بد_بده _بریم _ من_ایش_ تازه به بقیه کلماتی که میگفتی اضافه شده  اگه چیزی از زمین برداری خودت میدونی کثیفه و با گفتن ایش اونو به ما میدی تازگی ها به پستونکت علاقه پیدا کردی شاید به خاطر خارش لثه هات باشه حس جنگجویی داری البته تنها درمقابل کسایی که بخوان بهت زور بگن اون روز که عمه جون اومده بود خونتون ...
6 آذر 1394

امیر مهدی یک ساله میشود

      لمس بودنت مبارک فرشته ی من... خداروشکر بخاطر داشتن تو  وجودت سرشار از ارامشه چقد خوبه که خدا تو رو به ما بخشید   تولدت مبارک نازدونه ی من       اولین عکست در اولین لحظه زمینی شدنت 21.8.93 ساعت 4 بعدازظهر     امیدوارم سایه خوشبختی همیشه روی زندگیت باشه عزیزتر از جانم ...
20 آبان 1394

گردش با مامان

امروز صبح هوای خیلی خوبی بود بخاطر همین به همراه مامان یه گردش دو نفره داشتی.. که بهت خوش گذشت!     پارک سنگی:         خرید برای مراسم شب تاسوعا (میخواستم پست قبل بذارم که جا موند)             ...
13 آبان 1394

اولین ماه محرم

روزها از پس هم میگذرن و ما شاهد بزرگ شدن ثمره ی زندگیمون هسیم روزها میگذرن و تو شیرین و شیرین تر میشی و البته شیطون تر  روزهایی که سپری شد اولین ماه محرمت رو تجربه کردی  فکر میکردیم شاید شنیدن  صدای طبل یا عزاداری ها  اذیتت کنه و باعث ترست بشه اما خیلی خوشت اومده بود  کاروان عصر عاشورا با دیدن سوزوندن خیمه ها و اسب و ... ذوق میکردی و ما هرچه سعی داشتیم جلوی دست زدنت رو بگیریم بی تاثیر بود  پنجمین دندونت هم کاملا بیرون زده + سرماخوردگی جزئی که برات پیش اومد    جدیدا کاری برات انجام میدیم مثلا بهت خوراکی میدیم یا بیرون که می بریمت اگه خوشت بیاد ...
10 آبان 1394

شیطنت هات در آستانه ی 11ماهگی

شیطون بلای من سلام! این روزها که گذشت پر از اتفاق های خوب در کنار تو بود دوتا دندون دیگه ت هم به فاصله ی سه روز از هم    بیرون زد ! این مدت خیلی سرمون شلوغ بود عروسی دختر عمه مامان بود اثاث کشی خونه ی شما و کلی اتفاق دیگه تو اثاث کشی سعی داشتیم که تو خیلی کم اذیت بشی برای همین یا تو ماشین خواب بودی یا همراه من بودی  حسابی بهم دیگه عادت کرده بودیم دست از شیطنت بر نمیداشتی یه لحظه که ازت غافل میشدم سمت پریز  برق میرفتی و با ذوق کنارش جیغ میکشیدی وقتی هم من به سمتت می اومدی به سمت پریز برق های دیگه میرفتی تمام راه هایی که باعث میشه بری پشت تلوزیون رو بستیم اما امان از دست...
16 مهر 1394

10ماهگی

سلام پسری ناز ما! حالا دیگه ده ماهت شده حالا ده ماه که حس ناب مادری به مامانت القا کردی در دهمین ماه زمینی شدنت  تونستی بابا رو به زبون بیاری و گاهی هم به مامان میگی ماما! بودنت داشتنت حس زندگیه خیلی خوش حالم که داریمت  خداروشکر که کنار ما هستی . ده ماهگیت مبارک نازدونه ی من ...
21 شهريور 1394